Wednesday, August 17, 2011

یه پست دیگه ... دوباره یه دلتنگی دیگه ... یه سفر دیگه ... !!!

سلام
 خوبین همه ؟؟ کدوم همه مگه کسی هم اینجا سر میزنه ؟؟ خودم و دل خودم ... !!!
تو این مدت که نبودم چیکارا کردم خدا میدونه ... پشتمو عمل کردم یه سفر با کلی کار رفتم ... مسیر زندگیم عوض شد ... اصلاً نمیدونم چه خبره اینجا ... فقط میدونم سیل داره منو با خودش میبره ... تا امروز همه چی خوب بود (بترکه چشم حسود) که یهو حس کردم یه موج بدی تو خونه پیچیده و مامانم زمین خورد ، دندونش که ایمپلنت شده افتاد ، من بازم دعوام شد ... اووووووووو چه خبره ؟؟
دقت کردین هروقت دلم میگیره میام اینجا اگه  نه که اصلاً وقت ندارم ... !!!
خیلی امروز جو بدی بین ما بود ... نه من اس ام اس میدادم نه اون ... کلاً هم دوست نداره راجع به هیچی که ناراحتمون کرده صحبت کنیم ... خب چه وعضشه خیلی چیزا اگه حل نشه عقده میشه و بغض و بعدشم وای ددم بیا و درستش کن ... واقعاً دوست ندارم این شکل باشه رابطمون ... چرا نباید بتونیم دو کلمه صحبت کنیم باهم ؟؟ اگه یکی خوند به من بگه چه کنم... :(

Monday, July 25, 2011

چشم هاش

من نمیودنم چرا دیشب اینجوری شد؟؟ چرا این حرفارو زد؟؟
بم میگه بزودی باید جدا شیم ... اخه چرا مگه من چه بدیی کردم؟؟
میگه هر چی بیشتر بریم جلو جدا شدن سخت تره!!! اصلاً واسه چی باید کات کنیم ؟؟ واسه چی اصلاً باید به کات کردن فکر کنیم؟؟
اشکم و درآودر :( من نمیدونم واسه چی باید توی هر کاری که میکنم اینقدر ذجر توش بکشم ؟؟
خدایا من کی اینقدر بدی کردم که حالا لیاقتم این همه اذیت و آزار باشه ؟؟
من میخوام کل زندگیم باش باشم ... چرا نباید بتونم مثل خیلییا با اونی که دوستم به یه جایی برسونم رابطم رو؟؟ من نمیتونم کات کنم ... نمیخوام ... نمیخواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!!! :(
میگم همه چی میریزم به پات ، میگه آدمای تو پر قو بزرگ شد رو دوست ندارم ... میگم اوکی من ولی خودم دارم از صفر شروع میکنم ، میگه حوصلشو ندارم ... با کدوم سازت برقصم آخه؟؟
میگین چه کنم؟؟ با خودم فکر میکنم ادامه رابطه با این وضع کوچیک کردن خودمه با اینکه خیلی دوستش دارم ... نمیدونم چه کنم ... کاشکی تو  خانواده لا اقل یکی بود کمکم کنه :((((((
خدایا تنهایی تا این حد ؟؟ :(

Saturday, July 23, 2011

دو کلمه حرف نا حساب

آقا ما یه سرچی زدیم دیدیم اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ چقدر وبلاگ با اسم دو کلمه حرف نا حساب هستش ... واسه همین اسم و یه کوچولو عوض کردم ... !!! چقدر تفاهم با من دارن مردم تو انتخاب اسم ... خوشمان آمد با همشون میخوام صحبت خصوصی "بکنم " D:

آهنگ مورد علاقه جفتیمون :)

apocalyptica - not strong enough

لذتشو ببرین ... !!!!

اتفاق تووووووووووپ

امروز بعد 3 هفته دیدمش ... اینگار دنیا رو به من دادن ... وقتی نگاش میکردم هیچی دیگه تو فکرم نمیومد جز اینکه از فرصت استفاده کنم و تا میتونم ببینمش تا دل تنگم آروم شه ... !!!
امروز خیلی روز خوبی بود ... بعد مدتها بلاخره یه روز کلاً خوب رو گذروندم ... !!!

امیدوارم همتون از این روزای خوب تو زندگیتون زیاد شه ... !!! 
دعا کنین واسه منم !!! 

Friday, July 22, 2011

پست الکی

شرمنده با یکم بد دهنی شروع کردم امروز رو ... ولی واقعاً طاقت نمیارم اینارو میخونم ... گرچه کلاً دیپلمات ها باید دو دوزه بازی در بیارن ولی من از این یه حرفش آتیش گرفتم ... !!!


وضعیتی داریما ... !!! نمیدونم چی بگم ... فیلم تظاهرات ادلب تو سوریه رو هم میبینم داغ میکنم جوش میارم ... یاد گذشته میفتم ... چرا ما نه ؟؟ چیمون کمتره از عربا ؟؟ :( امیدوارم کار ما به جنگ نکشه ... همین ... !!! حوصلم سر رفته چه کنم ؟؟ :(

اخبار 2

یکی نیست بگه دهنت رو ببند ... !!!

هرکی هرچی بگه و بفهمم دودوزه بازی در میاره (بووووووووووووووووق) دیگه سانسور شد حرفم ... !!!

ولی از این بازی درآوردن اینا بدم میاد ... مرد باشین و سر حرفی که زدین وایسین ... نه اینکه اینجوری جا بزنین ... :))))

مرتیکه بی خ...ه !!!

Thursday, July 21, 2011

وبلاگ

الان به قول شماها وبلاگیستای قدیمی "گودر" َمو ساختم ... !!!

فازی میده لعنتی ... بدون اینکه هی باز کنی بلاگ ها رو همشون یه جان . به قول جده ی بزرگم "صُنعت الله ، صُنعت الله  " .


نیمه شبه ... اوضاع آرومه چون همه خوابن ... قبل خواب یه فصل دعوا با مامانو خواهرم داشتم ... تف تو این زندگی ... با اون شخص مربوطه هم یه کنتاکتی پیش اومد صبح ، تا شب خبری ازش نبود ... :( داشتم میمردم از استرس ، آخه عزیزمه زندگیمه ...هرچیم بم بگین ک........س و اینا مهم نیست چون دوستش دارم ... !!!

چندتا وبلاگ و معرفی کرد بم از گودرش ... مام به قول خارجیا سابسکرایبش کردیم همشو ... منی که حوصله خوندن نداشتم دارم معتاد میشم ... !!! چه بیجنبه !!!

یه خبر هم خوندم تو الجزیره حال ندارم لینکش و پیدا کنم برین بخونین ... نوشته که یکی از مامورای کت و کلفت سی.آی.اِی (سیا  خودمون) گفته اسراییل دسته خر میخواد حمله کنه ... !!! بابا یکی به اینا بگه دست از سر کچله ما بردارین ... کم کشیدیم جنگم اضافه شه دیگه نور الا نور ... !!! من تازه دارم زندگی میکنم ول کنین دیگه ... !!!

دیگه بسه بخوابم صبح جاده رو ام ... اگه کسی میخونه ما که رفتیم تا فردا شب منتظر نباشه اونم اگه حال نوشتن داشته باشم ... !!! :)

اخبار 1

صدای تیر اندازی در حمص ، سوریه

صداش لرزه به تنم میندازه ... خدا نیاره این روز رو واسه ایرانمون ... !!! :(

خدا بهتون کمک کنه برادر ها و خواهر های سوری ... کار رو تموم کنین که به جنگ نرسیم همه با هم ... !!! :(

حال و اوضاع ... !!!

حال و اوضاع بهتره الان کلاً در آرامش بسر میبرم ... طوفانش کیه؟؟
اون بالاییه میدونه ... فردا صبح ؟ ظهر؟ شاید شب معلوم نیست ... !!!